- بو پریدن
- از بین رفتن بوی چیزی
معنی بو پریدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از دور استشمام کردن
منتشر شدن بو
بوییدن، بو کردن، استشمام
دچار مرگ ناگهانی شدن بطور نا منتظرمردن، توضیح این مصدر بیشتر درباه کودکان و گاه درباره جوانان جوانمرگ شده استعمال میشود
استشمام
استشمام
احساس کردن، خبردار گردیدن، فهمیدن، پی بردن
بوییدن، بو کشیدن، استشمام
به مرگ ناگهانی از دنیا رفتن، جوان مرگ شدن، بیشتر دربارۀ کودکان استعمال می شود
احساس بو کردن، اندک اطلاعی از یک امر پنهانی پیدا کردن، گمان بردن، پی بردن
جوان و سالم مردن، بطور نا منتظره مردن
нюхать
riechen
нюхати
wąchać
cheirar
annusare
sentir
ruiken
mencium
सूँघना
להריח
냄새를 맡다
koklamak
kunusa